loading...
حرفای منوبشنو
شکوفه بازدید : 20 یکشنبه 05 آذر 1391 نظرات (0)

امروز روزعاشوراس"

 وصداي دسته هاي سينه زني ازكنارمسجدنزديك خونمون شنيده ميشه"

 اميدوارم هركي هرحاجتي داره حاجت روابشه به خصوص تواين روزا وشبها

نميدونم ازخيانت چي بنويسم"

ونميدونم كه چيكاركنم!؟

شايدم من دارم اشتباه ميكنم@

اميدوارم كه اشتباه كنم@

چه قدر سخته ازكسي كه دوسش داري وحاضري واسش هركارانجام بدي خيانت ببيني!

نميدونم اوني كه دارم براش مينويسم اونقدربراش ارزش دارم كه بيادبه وبلاگ من سربزنه يا...

نميدونم بخدا@

                            ايشالله كه دارم اشتباه ميكنم@ ايشالله...

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    بدوبیاتو

    دختری عاشق پسری بسیار زشت شد آنچنانکه قصد کرد با وی ازدواج کند!
    پس خانواده دختر وی را برحذر داشتند از این ازدواج اما دختر به سبک آلن دلن گفت : من انتخابم را کرده ام !
    پس آن دو با هم ازدواج کردند اما چند وقتی نگذشت که دختر از کرده خویش پشیمان شد ! و روزی به پسر گفت : 
    ببین ! من از ازدواج با تو پشیمان شده ام و دیگر تحمل زندگی با تو را ندارم ! پس مرا طلاق بده تا به سر خانه و زندگی خود بروم .
    پسر گفت : آن زمان که خانواده ات می گفتند با من ازدواج نکن چرا گوش نمی کردی ؟
    دختر گفت : آن زمان گوشهایم کر بود و آن نصیحتها را نمی شنیدم .
    پسر گفت : حال نیز کور شو و این قیاقه را نبین که طلاق برای تو سودی ندارد !

    آمار سایت
  • کل مطالب : 29
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 11
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 34
  • بازدید سال : 40
  • بازدید کلی : 1,497