به این دلتنگی عادت دارم هرروز
به قلبی که یه تیکه چوب میشه
به زخم هایی که امشب میزنی و....
تاقبل دیدنت زودخوب میشه...
به این دلتنگی عادت دارم هرروز
به اینکه ساده دارم میرم از یاد
به چشمایی که بستم یاد میدی
تواونی که دلش آغوش میخواست...
به این دلتنگی عادت دارم هرروز
به قلبی که یه تیکه چوب میشه
به زخم هایی که امشب میزنی و....
تاقبل دیدنت زودخوب میشه...
به این دلتنگی عادت دارم هرروز
به اینکه ساده دارم میرم از یاد
به چشمایی که بستم یاد میدی
تواونی که دلش آغوش میخواست...
دختری عاشق پسری بسیار زشت شد آنچنانکه قصد کرد با وی ازدواج کند!
پس خانواده دختر وی را برحذر داشتند از این ازدواج اما دختر به سبک آلن دلن گفت : من انتخابم را کرده ام !
پس آن دو با هم ازدواج کردند اما چند وقتی نگذشت که دختر از کرده خویش پشیمان شد ! و روزی به پسر گفت :
ببین ! من از ازدواج با تو پشیمان شده ام و دیگر تحمل زندگی با تو را ندارم ! پس مرا طلاق بده تا به سر خانه و زندگی خود بروم .
پسر گفت : آن زمان که خانواده ات می گفتند با من ازدواج نکن چرا گوش نمی کردی ؟
دختر گفت : آن زمان گوشهایم کر بود و آن نصیحتها را نمی شنیدم .
پسر گفت : حال نیز کور شو و این قیاقه را نبین که طلاق برای تو سودی ندارد !